English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8457 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
burglarious U مرتکب یا وابسته به عمل واردشدن به خانهای درشب بقصد ارتکاب جرم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
with intent to defraud U بقصد کلاه برداری
maraud U بقصد غارت حمله کردن
at dark U درشب
To try to strangle someone . U گلوی کسی را فشار دادن ( بقصد خفه کردن )
vespertinal U پروازکننده درشب
vespertine U پروازکننده درشب شب پره
nocturnal U واقع شونده درشب
to walk in U واردشدن
to step inside U واردشدن
to step in U واردشدن
to take up U واردشدن
entered U واردشدن توامدن
enters U واردشدن توامدن
enter U واردشدن توامدن
burglaries U ورود بخانهای درشب بقصدارتکاب جرم
burglary U ورود بخانهای درشب بقصدارتکاب جرم
Santa Claus U شخص موهومی که کودکان گمان میبرند درشب عیدمیلادمسیح میاید
polythalmous U چند خانهای
own a house U خانهای دارم
to inhabit a house U در خانهای ساکن شدن
own a house U دارای خانهای هستم
to let a house U خانهای را اجاره دادن
to have the run of a house U اختیار خانهای را داشتن
to front a house with marble U نمای خانهای رابامرمرساختن
departmental intelligence U اطلاعات وزارت خانهای
data diddling U روشی که در ان داده قبل واردشدن به یک فایل کامپیوتری که در ان کمتر قابل دسترس میباشد اصلاح میشود
estaminet U قهوه خانهای که سیگارکشیدن درانجا ازاداست
land U سطح داخلی لوله بین خانهای تفنگ
burglar U کسی که در شب به قصدارتکاب جرمی وارد خانهای شود
kheda U کدا:خانهای که فیلهای وحشی رادران گرفتارمیسازند
aliases U وسیله یا خانهای از صفحه گسترده داده میشود
burglars U کسی که در شب به قصدارتکاب جرمی وارد خانهای شود
alias U وسیله یا خانهای از صفحه گسترده داده میشود
commitment U ارتکاب
commitments U ارتکاب
perpetration U ارتکاب
commissioning U ارتکاب
commission U ارتکاب
commissions U ارتکاب
moonlight fliting U گریز از خانهای هنگام شب برای رهایی از پرداخت اجاره
commissioning U ارتکاب ماموریت
commissions U ارتکاب ماموریت
commission U ارتکاب ماموریت
suspicion U فن به ارتکاب جرم
perpetration of a crime U ارتکاب جرم
committal U سرسپردگی ارتکاب
suspicions U فن به ارتکاب جرم
committable U قابل ارتکاب
commission of acts U ارتکاب عمل
frame house U خانهای که کالبدان چوب وپوشش ان تخته باشد خانه چوبی
solicitation U تحریک به ارتکاب جرم
in the very act U در حین ارتکاب جرم
flagrante delicto U درحال ارتکاب جرم
red handed U هنگام ارتکاب جنایت
red handed U درحین ارتکاب جنایت
of malice prepense U با قصد ارتکاب گناه
in flagrant delict U درعین ارتکاب گناه
in flagrant d. U درعین ارتکاب عمل
semi detached U درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
semi-detached U درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
cells U خط ضخیم تری که اطراف خانهای که باید در آن نوشته شود ایجاد میشود
anchor cell U خانهای در برنامه صفحه گسترده که ابتدای مجموعه خانه ها را معرفی میکند
palafitte U خانهای که درزمانهای قدیم پیش ازتاریخ روی تیرهای که دردریاچه فرومیکردند
cell U خط ضخیم تری که اطراف خانهای که باید در آن نوشته شود ایجاد میشود
to catch with one's pants down U مچ [کسی ] را گرفتن [حین ارتکاب]
To catch someone in the very act . U مچ کسی را گرفتن ( حین ارتکاب )
He was caught with his pants down. U مچ او [مرد] را حین ارتکاب گرفتند.
red-handed U دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
He was arrested in the very act . U حین عمل ( ارتکاب جرم ) دستگیر شد
To be caught red - handed. U گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
perpetrators U مرتکب
violaor U مرتکب
perpetrator U مرتکب
committed U مرتکب شدن
perpetrates U مرتکب شدن
commits U مرتکب شدن
stealer U مرتکب سرقت
perpetrator of an offence U مرتکب جرم
committing U مرتکب شدن
commit U مرتکب شدن
debt perpetrator U مرتکب بدهی
guilty U مجرم مرتکب
perpetrating U مرتکب شدن
perpetrated U مرتکب شدن
misdemeanant U مرتکب جنحه
perpetrate U مرتکب شدن
burglary U ورود به عنف یا به ملک دیگری به قصد ارتکاب جرم در شب
burglaries U ورود به عنف یا به ملک دیگری به قصد ارتکاب جرم در شب
delinquents U مرتکب جنایت یاجنحه
misfeasance U مرتکب جرم شدن
perpetrator U مباشر در جرم مرتکب
committing an offence U مرتکب جرمی شدن
commit a crime U مرتکب جنایتی شدن
delinquent U مرتکب جنایت یاجنحه
rapists U مرتکب زنای بعنف
incestuous U مرتکب زنای با محارم
rapist U مرتکب زنای بعنف
guilty of a minor offence U مرتکب جرم خلافی
violaor U مرتکب زنای به زور
perpetrators U مباشر در جرم مرتکب
smuggling U مرتکب قاچاق شدن
offend U مرتکب خلاف شدن
offends U مرتکب خلاف شدن
offended U مرتکب خلاف شدن
principal U امر مرتکب اصلی
bobble U مرتکب خطا شدن
principals U امر مرتکب اصلی
recommit U دوباره مرتکب شدن
bobbles U مرتکب خطا شدن
phallic U وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
perpetrates U مرتکب کردن مقصر بودن
perpetrating U مرتکب کردن مقصر بودن
to commit terrorist act [ act of terrorism] U مرتکب جرم تروریستی شدن
perpetrated U مرتکب کردن مقصر بودن
perpetrate U مرتکب کردن مقصر بودن
commit a minor offence U مرتکب جرم خلافی شدن
to perpetrate a crime U گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
striking off the roll U اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
double adultery U زنای محصنه در حالتی که مرتکب ان مرد زن دار باشد
bloodguilty U مرتکب خونریزی مقصریامسئول ادم کشی جنایت کار
unlawful assembly U در CL سه نفر یا بیشتر را گویند که به قصد ارتکاب اعمالی که مخل اسایش و امنیت جامعه است گرد هم ایند
committed U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commit U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
imposters U کسی که بامعرفی خود به جای دیگری مرتکب کلاهبرداری میشود
impostor U کسی که بامعرفی خود به جای دیگری مرتکب کلاهبرداری میشود
impostors U کسی که بامعرفی خود به جای دیگری مرتکب کلاهبرداری میشود
committing U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commits U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
bureaucratic U وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial U وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
olympian U اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge. U روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
subglacial U وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
dialectological U وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
telepathic U وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
choral U وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
puritanical U وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
rectal U وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
vehicular U وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
sothic U وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
phylar U وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
lexicographic U وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
monarchic U وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
erotic U وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquey U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic U وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquy U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
supervisory U وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
parol arrest U جلب و توقیف فردی که درحضور رئیس دادگاه بخش مرتکب اخلال نظم عمومی شده است
treasonoius U خیانت امیز قابل ارتکاب خیانت
treasonable U خیانت امیز قابل ارتکاب خیانت
zygose U وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
sister services U یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
lithic U وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
frontal U وابسته به پیشانی وابسته بجلو
formulas U الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulae U الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formula U الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
quarter session U محاکمی که چهار بار در سال تشکیل می شوند این محاکم صلاحیت رسیدگی به جرایمی را که شخص ممکن است به علت ارتکاب انها به اعدام یاحبس ابد محکوم شود ندارند
attainder U سلب و نفی کلیه حقوق مدنی شخص در موقعی که به علت ارتکاب خیانت یا جنایت به مرگ محکوم میشود محرومیت کامل از حقوق اجتماعی و مدنی
hermitical U وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
morphic U وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
Neanderthal U وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
associates U وابسته وابسته کردن
associating U وابسته وابسته کردن
associated U وابسته وابسته کردن
associate U وابسته وابسته کردن
poplitaeal U وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
popliteal U وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
physico chemical U وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
epistemologycal U وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
dwelling house U در CL درقوانین مربوط به هتک حرمت منازل و ورود در شب به منازل به قصد ارتکاب جرم مطرح میشود و عبارت ازمحلی است که عملا" و بالفعل محل سکنی باشد و یا ازملحقات عرفی محل سکنی محسوب شود
speaking with prosecutor U در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
life cycle hypothesis U فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
voluntary manslaughter U قتل غیر عمد با سوء نیت نسبی عبارت از حالتی است که قاتل در اثر غلبه هیجان و غلیان احساسات مرتکب قتلی شودکه در ان رکن عمد به طورکامل موجود نیست و در عین حال قتل غیر عمد هم محسوب نمیشود
belonging U وابسته ها
adjective U وابسته
subordinate U وابسته
contingents U وابسته
subordinated U وابسته
attributable U وابسته به
correspondents U وابسته
thereof=of that U وابسته به ان
contingent U وابسته
adjectives U وابسته
akin U وابسته
cephalic U وابسته به سر
dependent U وابسته
febile U وابسته به تب
levitical U وابسته به
sexual organs U وابسته به
pertinent U وابسته
related U وابسته
affiliate U وابسته
affiliates U وابسته
affiliating U وابسته
elfin U وابسته به جن
attache U وابسته
of kin U وابسته
pyrexic U وابسته به تب
Recent search history Forum search
1Material-dependent representative
2bioconjugated
2به جرم مرتکب می شود
2به جرم مرتکب می شود
1چندمین
1چه خلافی مرتکب شدم
1Country pumkin
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com